-
آف ۱۶
شنبه 11 شهریورماه سال 1385 11:24
نمی دانم چه می خواهم بگویم ؛ زبانم در دهان باز بستس در تنگ قفس باز است و افسوس که بال مرغ آوازم شکستس نمی دانم چه می خواهم بگویم ؛ غمی در استخوانم می گدازد خیال ناشناسی آشنا تر گهی می سوزد و گه می نوازد درون سینه ام دردیست پربار که همچون گریه می گیرد گلویم غمی آشفته دردی گریه آلود نمی دانم چه می خواهم بگویم ! ....
-
آف۱۵
جمعه 10 شهریورماه سال 1385 12:50
روی تخته سنگی نوشته شده بود:اگر جوانی عاشق شد چه کند؟ یه نفر زیر آن نوشت:باید صبر کند برای باردوم که از آنجا گذر کرد زیر نوشته ی او کسی نوشته بود:اگر صبر نداشته باشد چه کند؟ او هم با بی حوصلگی نوشت:بمیرد بهتراست برای بار سوم که از آنجا عبور کرد انتظار داشت زیر نوشته او نوشته ای باشد اما زیر تخته سنگ جوانی را مرده یافت
-
آف ۱۴
جمعه 10 شهریورماه سال 1385 10:50
وقتی به خود اعتماد کنی، به خردی که تو را آفریده اعتماد می کنی
-
آف ۱۳
جمعه 10 شهریورماه سال 1385 10:49
برای شناکردن به سمت مخالف رودخانه قدرت وجرات لازم است! وگرنه هر ماهی مرده ای هم می تواند از طرف موافق جریان آب حرکت کند.
-
آف ۱۲
جمعه 10 شهریورماه سال 1385 10:48
آشفته دلی خفته دراین خلوت تاریک ؛ او زاده ی غم بود! آسوده زغم های جهان گشت فراموش
-
حسرتی گر به دلم هست ...
پنجشنبه 9 شهریورماه سال 1385 23:11
حسرتی گر به دلم هست همان دیدن توست من پرستوی خزان دیده چشمان توام یک جهان احساس قربان کرده ام یک نگاه سرد بارم می کنی؟ من نمی دانم بگو با من چرا؟ حبس در آن زلف تارم می کنی من که میدانم تو با این کارها بازهم امیدوارم می کنم حسرتی گر به دلم هست همان دیدن توست من پرستوی خزان دیده چشمان توام یک جهان احساس قربان کرده ام یک...
-
آف ۱۱ ( با کبری ۱۱ اشتباه نشه )
پنجشنبه 9 شهریورماه سال 1385 15:52
عزیزترین ، مهربانترین ! در کدامین فصل مرا به فراموشی سپردی ؟ به کدامین راهزن، بار سفرمان را بخشیدی ؟ به کدامین رهگذر تازه ، مرا فروختی ؟ من؛ از فصل برگریزان نیامده بودم! من؛ از شاخه های درختان بی برگ، از اندوه دلتنگی یک روز از کمین خورشید پشت ابرها نیامده بودم
-
یعنی ......
پنجشنبه 9 شهریورماه سال 1385 14:05
منتظر باش اما معطل نشو تحمل کن اما توقف نکن قاطع باش اما لجباز نباش صریح باش اما گستاخ نباش بگو آره اما نگو حتما بگو نه ولی نگو ابدا این یعنی : همه چی باش و هیچی نباش
-
باور کنم ؟
پنجشنبه 9 شهریورماه سال 1385 14:00
باور کن اگه خودمون نخوایم سنگ هم نمی تونه سکوت شیشه رو بشکنه
-
آف ۱۰
پنجشنبه 9 شهریورماه سال 1385 13:58
هزارمین بار پرسید: تاحالا شده من دلت رو بشکنم؟ منم برای هزارمین بار به دروغ گفتم: نه. هیچ وقت... تا مبادا دلش بشکنه
-
دل آدما
پنجشنبه 9 شهریورماه سال 1385 13:48
دل آدما به اندازه حرفاشون بزرگ نیست ولی حرفی که از ته دل باشه می تونه آدم بزرگی بسازه
-
آف ۹
پنجشنبه 9 شهریورماه سال 1385 13:47
خاکستر ثانیه ها..... حسرت نشین انتظار............ شکستم اون بغضی رو که............... دادی به گریه یادگار........... سایه زدم یاد تورو................... رو پلکای خسته ی برگ.............. جاده رو آتیش زدم از......................... شعله بارون و تگرگ.....
-
باران ..
پنجشنبه 9 شهریورماه سال 1385 13:45
باران برای همه می بارد... خورشید برای همه می تابد... اما راستی؟؟ کدامین دانه لیاقت روئیدن دارد؟
-
آف ۸
پنجشنبه 9 شهریورماه سال 1385 13:43
مرگ من روزی فرا خواهد رسید: در بهاری روشن از امواج نور در زمستانی غبار آلود و دور یا خزانی خالی از فریاد و شور زندگی دفتری از خاطره هاست خاطراتی شیرین خاطراتی مغشوش خاطراتی که ز تلخی رگ جان می گسلد : ما ز اقلیمی پاک که بهشتش نامند بچنین رهگذری آمده ایم گذری دنیا نام که نامش پیداست مایه ی پستی هاست
-
آف ۷
پنجشنبه 9 شهریورماه سال 1385 13:36
اول آنکس که خریدار شدش من بودم باعث گرمی بازار شدش من بودم عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او داد رسوایی من شهرت زیبایی او بس که دادم همه جا شرح دلارایی او شهر پر گشت ز غوغای تماشای او این زمان عاشق سر گشته فراوان دارد کی سر برگ من بی سر و سامان دارد چاره این است و ندارم به از این رای دگر که دهم جای دگر دل به دل آرای دگر
-
سهم من ...
پنجشنبه 9 شهریورماه سال 1385 13:29
سهم من از شب شاید همان ستارهای باشد که همیشه پنهان است و یا به قول قاصدکها ستاره من همان است که پیدا نیست
-
خوب ! چی کار میشه کرد دیگه !!!
پنجشنبه 9 شهریورماه سال 1385 13:26
استکان از دستم افتاد شکست - پدرم ناراحت شد - ماردم حرص خورد - برادرم گفت قشنگ بود - خواهرم گفت مال من بود؟؟؟؟؟ اما وقتی قلبم شکست هیچ کس چیزی نگفت
-
سوت بزن
پنجشنبه 9 شهریورماه سال 1385 13:23
زباله ها را به موقع جلوی در بگذارید، با رفتگرها با احترام و محبت برخورد کنید، ماهیانه و عیدی آن ها را به موقع پرداخت کنید...این جا ایران است... ممکن است یکی از همین ها فردا رئیس جمهور شود
-
ماهی ...
پنجشنبه 9 شهریورماه سال 1385 13:21
ماهی شده بود باورش؛ تور اگه بندازن سرش؛ میشه عروس ماهیها؛ شاه ماهی میشه همسرش؛ ماهیه باورش نبود؛ تور اگه بندازن سرش؛ نگاه گرم ماهیگیر؛ میشه نگاه آخرش
-
درد من ..
پنجشنبه 9 شهریورماه سال 1385 13:19
درد من حصار برکه نیست... درد من،زیستن با ماهیانی است که فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده است
-
خاک می بلعد مرا روز مردن می شود ...
پنجشنبه 9 شهریورماه سال 1385 13:18
حقیقت پایکوبی می کنند مردگان بر گور من روح من پر می کشد از تن رنجور من این همه بار عدم خالی از من می شود این دل سودا زده فارغ از تن می شود شاید از خاکم گلی فکر رُستن می شود خاک می بلعد مرا روزِ مردن می شود
-
آف ۶
پنجشنبه 9 شهریورماه سال 1385 13:15
به حساب خیالبافی ام نگذار، اما ستاره ای دارم در تیره ترین شب ها! . . . فقط خواستم بدانی که می شود دل خوش کرد ، به چراغهای کوچک یک هواپیما
-
آف ۵
پنجشنبه 9 شهریورماه سال 1385 13:13
خیلی سخته که بغض داشته باشی ، اما نخوای کسی بفهمه ... خیلی سخته که عزیزترین کست ازت بخواد فراموشش کنی ... خیلی سخته که سالگرد آشنایی با عشقت رو بدون حضور خودش جشن بگیری ... خیلی سخته که روز تولدت ، همه بهت تبریک بگن ، جز اونی که فکر می کنی به خاطرش زنده ای ... خیلی سخته که غرورت رو به خاطر یه نفر بشکنی ، بعد بفهمی...
-
آف ۴
پنجشنبه 9 شهریورماه سال 1385 13:03
از شمع سه چیز آموختم: ایستاده بمیرم بی صدا بمیرم به پای دوست بمیرم . . . ولی وقتی زخم خنجر دوست بهترین لباس من بود به پای کی بمیرم ؟
-
نرید تو بخرش ۳ ( آف ۳ ) :ی
پنجشنبه 9 شهریورماه سال 1385 12:59
روزی ازم پرسید: بزرگترین آرزوی توچیست؟ گفتم: بافتن آرزوی تو........ . . . اما افسوس هرگز ندانستم آرزوی تو جدایی از من بود ...
-
نرید تو بحرش ۲
پنجشنبه 9 شهریورماه سال 1385 12:57
این قدرخیال بیهوده نباف ؟ ماییم و دو خط رباعی ویک دل صاف؟ در آیینه دلم بجز عکس تو نیست؟ شک داری اگربیا دلم رو بشکاف؟
-
بی منظور ( نرید تو بحرش )
پنجشنبه 9 شهریورماه سال 1385 12:56
عاشقانه ترین نگاهم را روی قایقی از باد نشانــــدم و پارو زنان سوی تو فرستادم وقتی به ساحل نگاه تو رسیـــــــد تو چشمانت رابستی و................... قایقم غرق شد
-
گناهم را ببخش
پنجشنبه 9 شهریورماه سال 1385 00:28
گاهی ندانسته به احساس تو خندیم گناهم را ببخش یا از روی خود خواهی فقط خود را پسندیدم گناهم را ببخش اگر از دست من در خلوت خود گریه کردی گناهم را ببخش اگر بد کردمو هرگز به روی خود نیاوردی گناهم را ببخش اگر تو مهربان بودی ومن نا مهربان گناهم را ببخش اگر برای دیگران سبز وبرای تو خزان بودم گناهم را ببخش
-
بازم برگشتم
چهارشنبه 8 شهریورماه سال 1385 21:04
بازم برگشتم ولی ازسوگ وماتم عشق که نفرت بودبرمزاران ؟؟!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 مردادماه سال 1385 13:02
من دریغم،من صد افسوس من خیالی در پی دوست من پرنده ی مهاجر،من شقایق،من یه عاشق من فشار لحظه و عمر و دقایق من گلایه،من شکایت من یه بغض بی نهایت من توان بی توانم من ز طوفان در فغانم من یه اشکم،من یه مهتاب من پی یک لحظه ی ناب من ز دودم در پی باد من ز خاکم زوزه ی باد من سرودم من صد آواز من بر آنم لحظه ای باز منبع : وبلاگ...