« دریغا »
دریغا کز جفا چندیست ، هوای قصه طوفانیست
چکاوک در قفس محبوس ، حدیثی از شقایق نیست
دگر شبتاب به روی شب پس از باران نمی تابد
پرستو هم در این غوغا دگر اینجـا نمی آیـد
که بود آن کس که در بیشه صدای سازها را بست ؟
قلم را بر غزل بشکست پـر پروازهـا را بست
بمان ای راوی باران هنوز اینجا شقایق هست
هنوزم عالمی حسرت سر دار حقایق هست
بخوان آواز از سر گیر ببیـن من هم صدا دارم
به پای خاک این بیشه بدا ن جان را فدا دارم
در میخانه را بگشا به روی سردرش بنویس
چکاوک داد حق می زد الهی مرده باد ابلیس
سلام مهرنوش جان
ممنونم که از وبلاگم بازدید کردی و خوشحال شدم از اینکه لینک وبلاگم را در وبلاگ زیبایت قرار دادی
من هم اینکار را خواهم کرد
موفق و موید باشید
سلام
مایلم در رابطه با مطلبی با شما صحبت کنم. البته در مورد وبلاگ نویسی هست. خوشحال می شم اگر از طریق email یا بهتر خواهد بود اگر از طریق yahoo messenger با ID: eztalker4all با من تماس بر قرار کنید.
متشکرم
هیراد یزدان پناه
سلام
خیلی خیلی قشنگ بود
راستی عید شما مبارک
من آپ هستم بازم به من سر بزن
باشی...