سلام شعر خیلی قشنگیه فکر کنم دو یا سه سال پیش بود شاید هم بیشتر ... اولین بار تو نانوایی محل خوندمش البته مصرع سومش یه جور دیگه بود : تا شخص بود زنده کشندش به جفا
بهر حال... خیلی قشنگه اون شعر پایینی هم بد جوری چشمک میزنه میگیرم حتما میخونم
سلام مهرنوش من ؛مرد شعر؛ هستم متشکر از دیدارت . تمام مطالب صفحه اولت رو خوندم در ضمن درباره خصوصیات این مردم پست من شعرای زیادی گفتم در واقع من به این خاطر شاعر شدم که می خواستم ویژگیهای این مردم پست رو با زبان شعر بگم موفق و پیروز باشی راستی اگه این پیام ۳ مرتبه فرستاده شده چون اینترنتم خراب بود
بهر این امت ضرر برخود مزن آتشت افتـد شرر بر خود مزن
چون به مردم رحم و شفْـقت میکنی گردنت با دست خود رگ میبری
جان خود بردار و هم آسوده شو ورنه بر ملت خری فرسوده شو
چون اگر صادق ترا بشناستند پابرهنه بر فلـک پیچانتـند
متشکر از امیدواری که به من دادی بله منظورت رو خوب فهمیدم دیگه داشتم از وبلاگ نویسی دست میکشیدم البته در آینده مجموعه اشعارم را چاپ می کنم هرچند به مذاق آقایون بالا خوش نیاد
من نیاسودن به زندان اوین را دوست دارم روح خود دیدن، بلندای زمین را دوست دارم
من اگر خاموش بنشینم نخواهم زندگی را برْ سِتم فریاد آرم من همین را دوست دارم
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
باز آیینه خورشید از آن اوج بلند
راست بر سنگ غروب و آهسته شکست
شب رسید از ره و آن آینه خورد شده
شد پراکنده و در دامن افلاک نشست
اصلش اینه:
در حیرتم از مرام این مردم پست
این طایفه ی زنده کش و مرده پرست
تا هست به ذلت بکشندش به دو دست
تا مرد به عزت ببرندش به دو دست
تو چه دختر نایسی هستی
سلام
شعر خیلی قشنگیه
فکر کنم دو یا سه سال پیش بود
شاید هم بیشتر ... اولین بار تو نانوایی محل خوندمش
البته مصرع سومش یه جور دیگه بود :
تا شخص بود زنده کشندش به جفا
بهر حال... خیلی قشنگه
اون شعر پایینی هم بد جوری چشمک میزنه
میگیرم حتما میخونم
باشی...
افرین:دی بزرگ
سلام
می بینم که دستی به سر و روی وبلاگ کشیدی و ...
ولی انصافا دیدنی شده
کار من یکی که زیاد شد
دیگه باید زود زود اینجا بیام
باشی...
سلام مهرنوش من ؛مرد شعر؛ هستم متشکر از دیدارت . تمام مطالب صفحه اولت رو خوندم در ضمن درباره خصوصیات این مردم پست من شعرای زیادی گفتم در واقع من به این خاطر شاعر شدم که می خواستم ویژگیهای این مردم پست رو با زبان شعر بگم موفق و پیروز باشی راستی اگه این پیام ۳ مرتبه فرستاده شده چون اینترنتم خراب بود
بهر این امت ضرر برخود مزن
آتشت افتـد شرر بر خود مزن
چون به مردم رحم و شفْـقت میکنی
گردنت با دست خود رگ میبری
جان خود بردار و هم آسوده شو
ورنه بر ملت خری فرسوده شو
چون اگر صادق ترا بشناستند
پابرهنه بر فلـک پیچانتـند
خوشحال میشم اگه به وبلاگ دیگرم بری و بخونی
متشکر از امیدواری که به من دادی بله منظورت رو خوب فهمیدم دیگه داشتم از وبلاگ نویسی دست میکشیدم البته در آینده مجموعه اشعارم را چاپ می کنم هرچند به مذاق آقایون بالا خوش نیاد
من نیاسودن به زندان اوین را دوست دارم
روح خود دیدن، بلندای زمین را دوست دارم
من اگر خاموش بنشینم نخواهم زندگی را
برْ سِتم فریاد آرم من همین را دوست دارم