دیگر توان ایستادنم نیست
وقتی که ترانه های گم گشته
در هوای سرگردانی میمیرند
وقتی که قاصدکهای بی خبر
پیام تهی شدن می آورند
و گلهای تازه شکفته
به پرپر شدن خو می کنند
وقتی که نگاه تازه متولد شده ای
در خفقان انتظار می میرد...
دیگر توان ایستادنم نیست
می روم تا به امتداد جاده ها بگویم
که بی تو شکستن ساقه ها حتمیست
کم آپدیت میکنم تا قالب رو عوض کنم
سلام خیلی قشنگه بر منکرش ......... اما خودت قشنگتری هم نوشته هات هم ورزشت هم خودت همه و همه با هم قشنگند